با تیر و کمان کودکی امدر کوچه باغ های قدیمی در انبوه درختان باران خورده.سینه گنجشکی را نشانه گرفته بودم که عاشق تو شدم ‌گنجشک به شانه ام نشستو من شکارچی ماهری شدم از آن پس. هرگز به شکار پرنده ای نرفتم. هر وقت دلتنگم. آواز میخانم.پرنده می آید.پرنده را می بویمپرنده را می بوسم پرنده را رها می کنم.و چون شکار دیگری می شود کودکی ام را می بینمدر کوچه باغ های قدیمی در انبوه درختان باران خورده.پرنده ,باران خورده ,درختان باران ,انبوه درختان ,درختان باران خورده ,انبوه درختان باران منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان گاه نوشته‌های من ادویه جات جلالی در امیدیه صنعت شیمی CESARFEED فروش قطعات آسانسور Vaporl - Vapor Store Online بهترین اخبار ایران نرم افزار حسابداری سئو و افزایش بازدید و کسب درامد